مجمع و شهرداری به جنگ دانشجویان رفتند
___________________________________________________
سلام به دوستان عزیز
1-یکی از دوستان نامهای به چند تن از وبلاگنویسان نوشته و از آنها خواسته است که درباره استشهاد کلامی چند بگویند.
2-بعضی از فرمایشاتی که حضرات وبلاگنویس درباره استشهاد و جهاد و شهادت نوشتهاند چنان جالب است که لازم میبینم کلماتی چند در این باره بنویسم.
3-بنابر یک اصل انسانی، اگر کسی مورد حمله وحشیانه یک آدمیزاد عاقل بالغ قرار گرفت، حق دارد برای دفاع از خود هر کاری را انجام دهد، مگر آنکه کاری که انجام میدهد بیشتر از دفاع باشد.
4-در این چند خط سعی ندارم از منابع اسلامی یا دینی برای به کرسی نشاندن سخن خودم استفاده کنم چون بعضی از آنهایی که درباره استشهاد سخن گفتهاند اصولا یا هیچ اعتقادی به اسلام ندارند و یا اعتقادی به دین حداکثری ندارند.
5-وقتی خونخوارانی مثل دولت صهیونیستها بدون هیچ بهانهای به کشتار روزانه غیرنظامیان اشتغال دارند و بسیاری از اعلامیهها و بیانیهها و قوانین بینالمللی را زیر پا میگذارند، آیا در برابر این رژیم هم باید با آرامش ایستاد؟
6-بعضیها آنگونه با جزمیت و قطعیت طرف مقابل را به جزمگرایی میکنند که گویی اطمینان یافتن از یک حقیقت یا واقعیت، هدیهای است که تنها به وجود خودشان هدیه شده است.
7-استشهاد، یک تاکتیک انسانی است، برای مقابله به مثل در مقابل کسی که از انسانیت و اندیشه انسانی هیچ سهمی نبرده است.
جهاد و شهادت، گرچه الفاظی هستند که در دین اسلام برجسته شدهاند اما آیا برای یک انسان حتی غیرمسلمان، راهی جز عملیات استشهادی در برابر یک غول خودخواه و انسانیتبرانداز وجود دارد؟
آنها که میگویند جنگ جنگ میآورد و در عین حال آنچنان با زیرکی از رفتار و کردار پیامبر و امامعلیعلیهالسلام نمونه میآورد آیا دفاع از جان و مال و ناموس را واجب میداند و یا با کمال ترس جان و مال و عرضش را به دست بیگانه میسپرد تا نکند به دام خشونت بیفتد و یا نکند مرتکب گرهزدن اندیشه خود به اندیشه همکیشانش شود!
8-جالب است که بعضی از آنان که شب و روز کارشان این است که به دموکراسی و پلورالیسم و تولرانس افتخار کنند، آنچنان با نخوت و خودبینی سخن گفتهاند که گویی فقط هابرماس و کانت و اعقابشان حق اندیشیدن و تبلیغ اندیشهشان را دارند.
9-یک نکته را از اینها یاد گرفتهام و آن اینکه وقتی قصد مبارزه با حریف را داری، بدون آنکه استدلال کنی، دلسوزانه از اینکه بازیچه اهالی قدرت شده است برایش اشک بریز تا با جان و دل بفهمد که در چه گندابی است.
اشاره به اینکه بعضی از این پلورالیستهای معتقد به تولرانس و دلباخته مفاهمه و دیالوگ، به بهانه هراس از افتادن در مهلکه خشونت، آنچنان طرف مقابل را به آرامش و عدم تعصب راهنمایی میکنند که گویی خودشان به هیچ گزارهای اعتقاد جزمی و تعصب غیرقابل تغییر ندارند.
10-من همه واکنشهای اهالی وبلاگستان را به نامه محمدمسیح خواندم، اما در هیچکدامشان نشانی از مدارا و رواداری ندیدم، به علاوه نوشتههایی یافتم سرشار از برچسبهای جالب و بامزه به محمدمسیح و استشهادیون.
امید که هیچ تعصبی جز خردورزی و خوی انسانی نداشته باشیم.
یاعلی